جدول جو
جدول جو

معنی بسنده کاری - جستجوی لغت در جدول جو

بسنده کاری
(بَ سَ دَ / دِ)
رضایت و خشنودی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بسنده کاری
رضایت خشنودی، قناعت
تصویری از بسنده کاری
تصویر بسنده کاری
فرهنگ لغت هوشیار
بسنده کاری
اکتفا، قناعت، خشنودی، رضایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده کاری
تصویر گنده کاری
کارهای زشت و ناپسند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
عمل کندن و نقش و نگار انداختن روی سنگ، چوب یا فلز، کنده گری
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ)
قناعت. رجوع به بسنده کاری شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ / مِ)
عمل و شغل بسمه کار. رجوع به بسمه کار و بسمه و باسمه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
عمل گنده کار. رجوع به گنده کار شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ دَ / دِ)
راضی شده و خشنودشده. (ناظم الاطباء). حسیب. (السامی فی الاسامی) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
کار و عمل رنده کار. شغل و پیشۀ رنده کار. رجوع به رنده کار شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ)
نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث). کنده گری. حکاکی. (فرهنگ فارسی معین). عمل کنده کار. (از آنندراج). حکاکی. (ناظم الاطباء). نقش کندن بر ظروف و آلات فلزی. عمل کندن اشکال در اوانی و ظروف و دیگر چیزهای فلزین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، منبت کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
عطلت. بیکاری:
دلم بگرفت از این آسوده کاری
که آسایش بود بنیاد خواری.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسند کار
تصویر بسند کار
راضی وخشنود، قانع، صبور، کافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده کاری
تصویر گنده کاری
ارتکاب اعمال زشت و ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسوده کاری
تصویر آسوده کاری
بیکاری عطلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کار
تصویر بسنده کار
راضی شده خشنود شده، قانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
کنده گری حکاکی، منبت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
((کَ دِ))
حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی
فرهنگ فارسی معین
قانع، راضی، خشنود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حکاکی، کنده گری، نقر
فرهنگ واژه مترادف متضاد